معنی عامل انعقاد خون

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انعقاد خون

لختگی خون


انعقاد

بستن

کلمات بیگانه به فارسی

انعقاد خون

لختگی خون

فارسی به ایتالیایی

فارسی به عربی

مانع انعقاد خون

مضاد للتخثر


انعقاد

تخثر

اطلاعات عمومی

لغت نامه دهخدا

انعقاد

انعقاد.[اِ ع ِ] (ع مص) بسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). بسته شدن و مجتمع شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پیوستن. بستن. (یادداشت مؤلف). || نزد علماء اصول و فقهاء، وابستگی اجزاء تصرف است برطبق موازین شرع، چنانکه بیع فاسد را منعقد گویند نه صحیح و استعمال این لفظ مخصوص در معاملات است، کذا فی التوضیح. و مراد به اجزاء تصرف ایجاب و قبول است چنانکه بیرجندی در شرح مختصرالوقایه گفته است: «انعقاد، انضمام کلام یکی از دو متعاقد است بدیگری ». و پیداست که کلام یکی از دو متعاقد ایجاب است و کلام دیگری قبول. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 954). || (اِمص) بستگی و فراهم آمدگی و اجتماع. (ناظم الاطباء).
- انعقاد شیر و امثال آن، بستن. (یادداشت مؤلف).
- انعقاد مجلس، سوری یا سوکی برپا کردن. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

انعقاد

ب سته شدن پیمان، بسته شدن مایع. [خوانش: (اِ عِ) [ع.] (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

انعقاد

تشکیل، انجماد، بسته‌شدن، دلمه‌شدن، بستن

عربی به فارسی

عامل

عامل (عوامل) , حق العمل کار , نماینده , فاعل , سازنده , فاکتور , عامل مشترک , دسته گذار , رسیدگی کننده , مربی , نگاهدارنده , کارگر , عمله , ایجاد کننده , از کار در امده , مزدبگیر , استادکار

معادل ابجد

عامل انعقاد خون

1023

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری